یونان و روم باستان

دنیای جدید به دلایل بسیاری ادامه دنیای یونان و روم است، البته نه در تمام رشته‌ها و ازجمله نه در رشته‌هایی مانند پزشکی، موسیقی و حتی صنعت و علم. اما در بیشتر فعالیت‌های عقلانی و معنوی ما نوادگان و نبیرگان روم و یونان باستان هستیم.
تمدن ما در صورت عدم حضو یونان و روم بسیار ضعیف‌تر، مادی‌تر و مبتذل‌تر از آنچه که هست می‌شد، دستاورد فرهنگی و معنوی و اخلاقی روم و یونان چنان عظیم بود که سیلاب حوادث (ازجمله بربرها تا انقلاب صنعتی) نتوانست به‌طور کامل آن را محو و نابود کند و همین از سقوط کامل ما به ذره بربریت جلوگیری کرد (گواینکه بشر بارها تا پای این پرتگاه رفته و حتی گریزی نیز بدان زده و می‌زند).

مدنیت اصیل و پیچیده‌ای که یونانیان و رومیان پدید آوردند چنان در طول هزاران سال بالید و رشد کرده بود که حتی یورش‌‌های مکرر، جنگ‌های داخلی، بیماری‌های همه‌گیر، بحران‌های اقتصادی و درنهایت بلایا و مصائب اخلاقی، اداری و دینی، همه و همه نتوانست آن را کاملاً از میان ببرد هرچند بخش قابل توجهی از آن در زیر امواج جاهلیت فرو پاشید و سبب شود که اروپا به عقب و قهقرا بلغزد و تقریباً در توحش فرو رود. ولی خواهیم دید که تمدن غرب به برکت کشف دوباره همین پس‌مانده فرهنگی یونان و روم دوباره شکوفا گشت، می‌دانیم که آثار فکری و نظام‌های قدرتمند اندیشه و نظر و پدیده‌های هنری تا ماده واسطه آنها برجاست نمی‌میرند و به سنگواره تبدیل نمی‌شوند بلکه چون موجودی زنده تولیدمثل می‌کنند، رشد می‌کنند، پوست می‌اندازند و در اعتلا و صعود متعالی بشر نقش بی‌بدیل خود را اجرا خواهند کرد و این دقیقاً همان چیزی است که در باب تمدن یونان و روم رخ داده است.

معنای ادبیات و اینکه چه کتاب‌هایی را ادبی می‌خوانیم به همراه سخنی در باب زبان لاتین باستان:

بر طبق تعاریف کلاسیک کتاب‌هایی را ادبیات می‌گوییم که «به زبان‌های عصرجدید یا نیاکان بلافصل آنها نوشته شده باشند» و زبان لاتین هرچند زبانی باستانی است ولی تا سال 1860 هم در نوشتار و هم گفتار به کار می‌رفته و حتی در اروپای عصرجدید بزرگانی مانند میلتون، اسپینوزا، کوپرنیک، نیوتون یا دکارت همه و یا بخش بزرگی از آثار خود را به این زبان نوشته‌اند. این زبان به صورت مستقل در سالیان سال مورد استفاده قرار می‌گرفته و هنوز هم می‌گیرد (مانند آیین عشای ربانی MASS) که خود نشان‌دهنده نقش این زبان در تاریخ ادبیات می‌باشد و مظهری است از ادامه حیات فرهنگ کلاسیک در تمدن‌ها.

زوال تمدن یونان و روم، سقوط به جهان بربریت:

تمدن یونان و روم قرن‌ها اروپا، خاورمیانه، شمال آفریقا را برخوردار از آرامش، فرهنگ، رفاه و سعادت نگاه داشت و زمانی که وحشیان آن را به انقراض کشاندند ارزش‌های بسیاری بر باد رفت. ما به دلیل شیفتگی بی‌حد و حصر خود در مقابل پیشرفت‌های خیره‌کننده بشر امروزی نمی‌توانیم جنبه‌های والا و برتری مطلق این تمدن را به خوبی ببینیم و درک کنیم و فراموش می‌کنیم که بشر تا چه حد در وارانه کردن مسیر پیشرفت مهارت و تبحر دارد، همان نیروهای وحشی وجود درونی او که چون آتشفشانی در جزیره‌ای سرسبز می‌توانند تمدن را نابود سازند و تنها تلی از خاکستر از آن باقی بگذارند.

نخستین قرن‌های میلادی، دوران اوج رواج آثار ادبی بود چرا که تقریباً تمام شهروندان رومی می‌توانستند بخوانند و بنویسند و قانون و نظم و هنر در جای‌جای امپراطوری مورد توجه قرار داشت و تنها (همانند آمریکای فعلی) کارگران فقیر و مهاجر و بردگانی که در کشتزارها کار می‌کردند از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند. ولی سرانجام چند نسل جنگ طاعون و انقلاب این فرهنگ عظیم و خلاق را به زانو درآورد. میان وحشیان شمال اروپا که بر سر جسد سزار روم با یکدیگر زد و خورد می‌کردند نوشتن چنان امر نادری بود که در ردیف جادوگری محسوب می‌شد. با الفبای رونی (خطی که در سال‌های دور وحشیان اسکاندیناوی، انگلوساکسون، ژرمن و... غیره استفاده می‌کردند) می‌شد مردگان را برانگیخت، انسان یا طبیعت را افسون کرد و جنگجویان را شکست‌ناپذیر ساخت. به راستی مردمی که هدف نوشتن را حفظ اسرار می‌دانستند (رونی به معنای راز است) چقدر باید وحشی بوده باشند؟ در این فرهنگ لغاتی از این دست که نشان‌دهنده بیگانگی این اقوام با ادبیات و فرهنگ است فراوان یافت می‌شود مانند glamour که معنای جادو دارد ولی درواقع همان grammar یا نیروی نوشتن معنی می‌دهد!!

و این چنین است که اعصار تاریک اروپا فرا می‌رسد و بشر با یک عقب‌گرد فاجعه‌بار به دوران بربریت باز می‌گردد، به زمانی صدها بار خشن‌تر و بدوی‌تر از عصر هومر. بی‌جهت نیست که در تمام فصول ایلیاد و اودیسه تنها یک کار به خط اشاره شده و آن هم به صورت سربسته و شوم (داستان بلورفون و لوحه تاشویی که علائم مرگ‌آوری بر آن حک شده بود و درواقع درخواست اعدام او را می‌کرد) و ما در داستان هملت دقیقاً با همین صحنه مواجه می‌شویم؟! چرا که مانند دوران بربریت، الفبا و نشانه‌ها مانند خط رونی موجوداتی عجیب و موهوم بودند ماجرای غم‌انگیز رجعت بشریت به عصر بربریت را می‌توان در آثار به دست آمده از حفاری‌ها و مطالب علم باستان‌شناسی یافت و درواقع آنچه که بشر عهد رنسانس کرد این بود که در عمق گل و خاک فرو رفت و زیبایی‌های گمشده را یافت تا مایه تقلید و چشم‌اندازی برای تمدن و فرهنگ جدید باشد.

بشر امروزی کار نیکان خود در عصر رنسانس را ادامه داده و حتی از آن فراتر هم رفته ولی اینک در اطرافش چیزی پدیدار شده که نخستین ویرانه‌های یک عصر تاریک جدید می‌تواند باشد (جنگ‌های جهانی، فاشیست و کمونیسم و دیگر مخاطراتی که تمدن جدید را تهدید می‌کند).